امیر حیدری – دیدگاه نیوز / کتاب از سنگ تا لعل، نوشته کارآفرین برجسته بختیاری یوسف داودی است که مروری دارد بر خاطرات وی. در سری نوشته های “مروری بر خاطرات یک کارآفرین” صفحه به صفحه کتاب را برای شما عزیزان بازنشر کرده تا بتوانید از داستان زندگی یوسف داودی مدیرعامل شرکت پتروشیمی مسجد سلیمان با خبر شوید.
کتاب از سنگ تا لعل در دو جلد و هر جلد ۲۰۰ صفحه و توسط انتشارات بازاریابی منتشر شده است.
گویند سنگ، لعل شود در مقام صبر / آری شود ولیک به خون جگر شود
هر چند مجموعه ی حاضر را اینجانب تحریر و کتابت کرده ام لیکن، به دلایلی انگیزه ای برای چاپ و انتشار آن نداشتم تا اینکه همکار ارجمندم، جناب آقای دکتر نوروز کارگری، پس از ملاحظه ی یادداشتها، اقدام به تایپ، ویرایش و همچنین تهیه ی فهرست مقدماتی آن نموده اند و با پیگیریهای اخوی گرامی، آقای حمزه داودی، ابتدا آقای سجاد عبداله پور و سپس انتشارات بازاریابی کار تصحیح و تنظیم و نهایتاً انتشار آن را به سامان رساندند که بر خود لازم می دانم از زحمات همه ی عزیزان صمیمانه سپاسگزاری نمایم.
اثر حاضر را به جوانانی تقدیم می نمایم که عشق به آبادانی ایران دارند. سودای برافراشتن پرچم سه رنگ ایران را بر فراز قلل افتخار عالم در سر دارند، تقدیم به جوانان و نوجوانان عشایری، روستایی، دختران و پسران پرشور و شیفته ی خدمت به ملت رشید و فهیم و افتخارآفرین ایران.
یوسف داودی
اسفند ۱۳۹۹
سخن ناشر
تأسیس یک مجتمع پتروشیمی، تجهیز و راه اندازی، و در نهایت، بهره برداری از آن یک ابر پروژه است برای مردم عادی. متخصصان فنی بویژه مدیران ارشد اجرایی که از نزدیک دستی بر آتش دارند، بیش از دیگران می دانند که تأسیس چنین مجتمعی به تنهایی چندین ابر پروژه یا مگا پروژه است که از لحظه ی آغاز تا مدیریت هر یک از این ابرپروژه ها که در هم تنیده اند، به دانایی، تجربه، سختکوشی، و بیش از همه به ظرفیتهای چندوجهی توأم با شکیبایی نیازمند است.
کوشش فراوان مؤلف این کتاب که بخشی از آن در جلد نخست کتاب از سنگ تا لعل آمده است، قابل تحسین است. علاقه مندم بر این تحسین قلبی ام، شجاعت خطر کردن مؤلف کتاب را تحسین کنم که در انبوه فراوان اقدامات داخلی و خارجی، کوشیده اند تا تجربیاتشان را به نگارش و تدوین در بیاورند! خاطرم هست که ۱۰ تا ۱۲ سال پیش، همکارانم ایده ی درخشانی آوردند که گفت و گویی با مدیران موفق ایرانی داشته باشیم و حاصل آن در مجله ی “توسعه مهندسی بازار” چاپ و منتشر شود.
پس از تماسهای فراوان، بسیاری از مدیران با شنیدن گفت وگو و مصاحبه، با خوشرویی، و گاه بی اعتنایی، هر یک پس از دیگری، از این گفت وگوها پرهیز کردند.
پس از مدتها، خبر خوش حال کننده ای رسید که یکی از مدیران با شنیدن درخواست مان، پاسخ مثبت خود را برای گفت و گو اعلام کردند. اما درست در روز مصاحبه، تماس گرفتند و عنوان کردند که حاضرند دومین نفر باشند! شرط شان ساده بود. با محبت و مهربانی گفتند: پس از مصاحبه ی اولین مدیر، حاضرند که این گفت وگو صورت گیر شده نیز از قبل کاملا آشکار بود: هیچ مدیری حاضر نشد!
وقتی جداگانه در نشستهای صمیمی با هر یک از مدیران، خودمانی صحبت شده اشاره کردند که کدام آدم عاقلی حاضر است با گفته های خودش به مدیران دولتی از بیمه تأمین اجتماعی، مالیات، شهرداری و .. سند در اختیارشان قرار دهد. درباره ی رقبا، همکارانمان، تأمین مواد از خارج از کشور، گرفتن تسهیلات از بانکها، پرداخت بموقع و رهایی از جریمه های ریز و درشت آن، نگرانی زیادی نداریم! سال هاست به عنوان یک کارآفرین در رادیو و تلویزیون، در فضای مجازی، سمینارها و کارگاه ها، در کلاسهای تدریس ام می گویم که آقای رئیس جمهور، مدیران و سازمانهای دولتی به تنهایی و یک تنه توانسته اند بخش خصوصی را به زانو دربیاورند تا جایی که هیچ نیازی به آمریکا و تحریمهای آن نداریم!
تصور کنید در این وانفسای دشواریها، مدیری حاضر شده است خطر کند و به عبارت بهتر آبرویش را در کف دست قرار دهد و بخشی از تجربیاتش را برای یک مگاپروژه ی غول پیکر به رشته تحریر درآورد! درست یا نادرست، از لحظه ای که این خاطرات و خودنوشته ها قابلیت انتشار می یابد، برخی منصفانه و گاه بسیار غیر منصفانه ترجیح می دهند که لغزشها را مطرح کنند. چنین کاری نیکوست و قطعاً مؤلف این کتاب و تیم مدیریتی او نیز با جان و دل برای چنین نقد و نظرهایی هستند. دلیل آن نیز پر واضح است.
مؤلف کتاب، سعی کرده است بی پروا هر آنچه را که لازم است، خودش در اختیار دیگران قرار دهد. به نظرم معدودند انسانهای با ظرفیت که بی واهمه خود را در معرض افکار عمومی، ارزیابی و داوری قرار می دهند. قدرت این افراد، افزون بر کوشش آنها در خلق و آفرینشهای پر عظمت شان، در قدرت روحی آنان است. جملگی می دانیم تحسینها در کشور ما برای کارهای درخشان کم است. اما نیش و کنایه های علامت ها و گلایه ها بسیار.
چه خوب است مرهمی باشیم بر تمامی کوششهای درخشانی که در این ۱۲ سال، مؤلف و تیم مدیریتی وی به سرانجام رسانده اند و قدردانشان باشیم بر این کار سترگ که برای تحقق آن، شب و روز را به هم دوختند، و ۱۲ سال خستگی ناپذیر، کاری کردند کارستان، خاطرم هست که در هنگام مطالعه ی این کتاب، و کوششهای طاقت فرسای مؤلف این کتاب، به یاد امیرتیمور و مورچه افتادم.
مؤلف این کتاب بی آنکه خم به ابرو بیاورد، لحظه ای از کوشش نایستادند و هر بار پس از شکست، بار دیگر خود را در معرض آزمونهای سخت و دشوارتری قرار می دهند. اینچنین است که شعر حافظ را با خود نجوا کردم که:
فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست / کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد
مطالعه ی صفحات این کتاب نشان از آن دارد که وی و همراهان همدل اش، بزرگوارانه اما در نهایت تواضع، شیردلانه در جستجوی به ثمر رساندن و تحقق این مگاپروژه ی بزرگ یعنی تأسیس مگاپروژه ی پتروشیمی مسجد سلیمان بوده اند.
اکنون کاری با عظمت به پایان رسیده است، می توان این کار را نظاره کرد، اشکالات آن را مورد بررسی قرار داد و از آن آموخت؛ یعنی همین کاری که مؤلف کتاب، خود پیشقدم شده و خود را در معرض آزمون سخت ارزیابی و داوریهای چندوجهی قرار داده است.
علاقه مندم این پیشنهاد را صاحبنظران مورد توجه قرار دهند که: این پروژه ی تأسیس، تجهیز و راه اندازی، و در نهایت، بهره برداری از آن به عنوان یک پروژه ی مطالعاتی در مراکز علمی و دانشگاهها بررسی و تدریس شود. شایسته است صمیمانه از مؤلف این کتاب قدردانی کنم که ۱۲ سال را پر توش و توان برای اقدامی بزرگ به انجام رسانده اند. در پایان شایسته است از آقایان احمد آخوندی، مدیر توانا و دانای انتشارات بازاریابی، و محسن جاوید مؤید، بابت تمام مراحل چاپ و نشر کتاب سپاسگزاری کنم.
پرویز درگی
مدیر مسئول انتشارات بازاریابی
پیشگفتار
عطش تجربه اندوزی
این چندمین باری است که دست به قلم می شوم تا مروری بر خاطرات خود داشته باشم و گاهی حتی قبل از به پایان رساندن یک صفحه از دفترچه، منصرف شده ام و گاهی نیز بعد از گشت و گذاری در لابه لای حوادث و رخدادهای گوناگون نه چندان دور، از نوشتن وامانده ام. به گمانم علت آن است که برای خاطراتم ارزشی والا قائلم و آنها را همچون ثروتی ارزشمند تلقی می کنم که اگر تحریر آنها در زمانی انجام پذیرد که از فرصت کافی و فراغت لازم برخوردار نباشد، با ارائه ی بد آن خاطرات، شوق و رغبت خواننده زایل می شود و به تعبیری دیگر مخاطب چندانی نخواهد داشت؛ چرا که اگر ثبت و نشر خاطرات پیامی به همراه نداشته باشد، پندی نیاموزد یا درس عبرتی ندهد، فاقد ارزش است و همان بهتر که وقت ارزشمند صرف امور دیگری شود که به حال خود نویسنده و دیگران سودمندتر باشد.
از قدیم الایام مردم همواره به دنبال خواندن خاطرات و تجربیات شخصیتهای مهم در رشته ها و زمینه های گوناگون نظیر شخصیتهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، علمی، ورزشی، تجار بزرگ و امثال آنها بوده اند، اما اینک این روش تا حدود زیادی تغییر کرده است و بویژه مراکز علمی و تحقیقاتی غرب تلاش کرده اند تا با جمع آوری تجربیات افراد در سطوح مختلف، از یک تاجر نسبتاً موفق گرفته تا افراد بسیار برجسته در سطح ملی و بین المللی، رمز و راز موفقیتها و گاه شکستها و ناکامیهای آنها را تجزیه و تحلیل کنند.
در طول زمان دانشمندان و متخصصین در این راستا تمرکز فراوانی کرده و آثار گرانسنگی نیز خلق کرده اند و رفته رفته با نشر اینگونه آثار، تجربیات فراوان انسانهای موفق و تلخکامی های انسانهایی که با شکستی مواجه شده بودند، عالمانه مورد تحلیل قرار گرفت و بخش تجربی علم مدیریت را تقویت کرد. لازم به یادآوری است که علم مدیریت مانند دیگر علوم، حاصل تجربه ی بشر است و از جزء به جزء تجربیات مدیران در عرصه های گوناگون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، علمی یا صنعتی تدوین شده است.
باری، اصولاً هر آنچه امروز بشر از آن برخوردار است، حاصل اندوخته شدن ذره ذره ی تجربیات نسلهای گوناگون بشری است که به سهولت و سادگی در دسترس و اختیار ما است. اگر امروز با فشار دادن دکمه ای فضای تاریکی را با کسری از ثانیه مثل روز روشن می کنیم و یا مکان بسیار گرمی را در اندک زمانی خنک و دلپذیر می کنیم و یا اینکه اتاق سردی را به سرعت گرم و مطبوع می گردانیم، همه و همه حاصل تجربیات انسانهای بیشماری است که یکی از برجستگان آنها مرحوم توماس ادیسون می باشد. اما اگر ادیسون از دیگر تجربه ها بهره ای نمی گرفت، آیا قادر بود به کشفی بدین مهمی دست یابد؟ اگر میلیاردها تجربه ی دیگر بر تجربه ی ادیسون انباشته نمی شد، بهره گیری از نعمت برق به همین گونه بود که امروز ما از آن بهره مندیم؟ هرگز!
بر این نکته تأکید کنم که ضرورتی نمی بینم که خود را فردی بسیار موفق و یا احیاناً مهم تلقی کنم تا نسبت به ثبت خاطراتم اهتمام کنم یا آنکه گمان برم که دارای تجربیاتی هستم که نادرند و می توانند معجزه آسا زندگی دیگران را متحول کنند. هرگز بر این باور نیستم. در عوض بر این باورم شایسته است همه ی آنانی که در عمل و اقدام، موفقیت پیدا کرده اند، خاطرات تحلیلی خود را ثبت و ضبط کنند تا برای اندیشمندان علم مدیریت از یک سو و جستجوگران، دانش پژوهان، و جوانان مواردی واقعی را عرضه کنند. به این ترتیب، تجربیات درستی که منجر به توفیقی شده، توسعه و نشر داده شود و اگر عامل یا عواملی موجبات شکستی را فراهم آورده، همگان از آن برحذر باشند.
از جمله کسانی هستم که می توانم ادعا کنم فردی سختکوش و مُصِر در رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده هستم. از دیگر ویژگیهای خود می توانم به مثبت اندیشی و نگاه مثبت داشتن به نتیجه ی کارها و امیدواری اشاره کنم که این ویژگی تا حدود زیادی موجب شده تا در کنار تلاش و پشتکار برنامه ریزی شده به توفیقاتی دست یابم. درحالی که افراد بسیاری را می شناسم که با تلاش مضاعف تر از من به آن دست نیافته اند. از این رو، بخشی از توفیقاتی که حاصل شد، ناشی از مثبت اندیشی و امید به نتیجه ی تلاشها است. این لطفی است که خداوند به عنوان موهبتی در نهاد بعضی افراد به ودیعه نهاده است. بنابراین، حقیقتاً جای هیچ گونه فخری ندارد؛ چرا که اگر کارنامه ام نشان دهنده ی یک تاریخچه ی بسیار پرتلاش و نمایانگر سختکوشی و مجاهدت بی نظیر و یا کم نظیر باشد، آنگاه باید به آن بالید و افتخار کرد که به هر حال با وجود اینکه مخیّر بوده ام که یک زندگی معمولی داشته و یا اندکی بیشتر تلاش و یا اینکه به سختی تلاش کنم، اگر راه سوم را انتخاب کردم و سختیهای فراوانی را به جان خریدم و از بسیاری آسایشها و استراحتها و بنابراین، حتی خورد و خواب چشم پوشیدم تا به جایگاه رفیعی دست یابم و کارنامه ی درخشانی که حاکی از مجاهدت و سختکوشی است بر جای بگذارم، به یقین در چنین موقعیتی نبوده و دارای چنین کارنامه ای نیستم و هیچ داعیه ای نیز بر سختکوشی کم نظیر و مثال زدنی ندارم. بلکه، می توانم صادقانه بگویم که از تنبلی بیزار بوده ام و همواره سعی داشته ام به کاری مشغول باشم و یا در پی کسب دانش، معرفت، تجربه و تخصص بوده ام و یا در حال انجام کاری که با استعانت از عنایت خداوندی و استفاده از فهم و درک خود و به کارگیری تجربه ی دیگران، به دنبال اجرا و به نتیجه رساندن آن بودم. بنابراین، برای چندمین بار تأکید می کنم که در این نوشتار شما خواننده ی گرامی خاطرات شخصی کاملا معمولی را مرور می کنید که معتقد است تمام تجربیات بشری قابل استفاده بوده و ارزش دارند که حداقل یک بار مرور شوند تا اگر روش بهتر یا کاملتر از آن تجربه وجود نداشت، روش مذکور به کار گرفته شود. عقل سلیم نیز این روش را توصیه و تجویز می کند.
روستازاده ای از دامنه ی زاگرس
اصولاً کسانی که در روستا زاده می شوند و نشو و نمای آنها در روستا شکل می گیرد، به علت طبیعت خاص روستا، شخصیت، ادراک و انگاره های آنان متأثر از همان اقلیم خاص روستا است. تلاش پدر سختکوشی است که در برق آفتاب شخم می زند، در تلألو خورشید می درود، در سرمای سخت و طاقت فرسای زمستان برف پشت بام را پارو و یا احشام را علوفه می دهد. از سوی دیگر، مادر نیز پا به پای پدر علاوه بر امور خانه داری همچون رفیقی غمخوار، متعهد و دلسوز از هیچ گونه همکاری ای دریغ ندارد.
بنابراین، روستازاده نیازی به توصیه و نصیحت به کار و تلاش ندارد، چرا که به گفته ی حضرت ختمی مرتبت رسول گرامی اسلام حضرت محمد (ص): “کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم. دعوت فرزندان بدون گفت وگو و نصیحت، جلسه و امثالهم به طور عادی و طبیعی اتفاق می افتد و اینچنین است که عموماً روستازادگان، افراد تلاشگر، سختکوش، باانگیزه و مقاوم در برابر ناملایمات هستند. البته در هر جماعتی و گروهی استثنا نیز وجود دارد. به هر ترتیب من نیز از جمله روستازادگان طبقه ی متوسط متمایل به فقیر بودم و شرایط زندگی ما در روستا به گونه ای بود که پدر و مادر ناگزیر به کار، تلاش و تأمین معاش در مزرعه و منزل بودند. تک تک برادران و خواهران، هر یک به وسع خود و بنا بر طبیعت و تواناییهایشان وارد گردونه ی زندگی، کار و تلاش می شدند.
من وقتی دفعاتی را مجسم می کنم که به نوجوانان و جوانان امروزی توصیه کرده ام که “جدی باش یا امیدوار باش یا چرا اینقدر بی انگیزه ای؟!”، هیچ گاه در دوران نوجوانی خود چنین حالتی را به یاد ندارم و حتی در دوستان، هم قطارها و همسالان خود نیز فردی بی انگیزه و تنبل کمتر سراغ دارم. در بدترین حالت، بعضی از همسن و سالهای من نسبت به تحصیل شوقی نشان نمی دادند که اگر درست علل و عوامل بررسی شود، معلوم می شود که عمده ترین عامل، شیوه ی تدریس و فضای حاکم بر نظام آموزشی آن زمان بود. به اصطلاح زمزمه ی محبتی در مدارس وجود نداشت تا در دانش آموزان شوق ایجاد کند و تفسیر و تعبیر درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی/ جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را”، باشد.
در آن دوران تحقیر، شکستن غرور دانش آموز و تنبیه، موضوعی بسیار متداول و جاافتاده بود. معلمی که دانش آموز از ترس او شب ادراری پیدا می کرد، معلمی جدی و موفق تلقی می شد. در واقع، بخش قابل توجهی از مدرسه گریزی ها و بی علاقگی بعضی از همسن و سالهای من، به شرایط آموزشی آن زمان و نه به بی انگیزگی صرفاً تنبلی و یا جدی نبودن دانش آموزان برمی گشت.
ادامه دارد . . .
دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید | |||||||
سردبیر خبر روز، بیش از 16 سال است که در زمینه های تخصصی طراحی، توسعه، بهینه سازی و سئوسازی وب فعالیت می کند. وی از سال ۱۳۸۷ فعالیت خبری خود را در حوزه اخبار تکنولوژی آغاز کرده و از سال ۱۳۹۳ در حوزه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی شروع به فعالیت مستمر خبری کرده است. وی عضو هیئت مدیره شرکت رایسام نیز می باشد.
دیدگاهتان را بنویسید